طلوع آفتاب مادر مدام به فکر میل پسر او خبر داشت اینکه پسرش گاهی با شامپو خودارضایی میکند یک روز مامان مقرر کرد به خیال پسر تحقق بدهد او با واژن مرطوبش خواست پسرش را دیوانگی بکشاند پسر باور نداشت که این موضوع حقیقی است او اکنون میدانست که رویاهایش قادرند به حقیقت بپیوندند مامان وی را تاریکی لذت برد آنها مدت زیادی به هم متصل شدند شادی جنسی نامحدود بود احساس پیروزی و کامروایی در چشمان هر دو نفر متبلور بود"> سکس آنها خیلی ژرف و شهوانی بود حالا خیال پسر به یک واقعیت تبدیل شده بود آنها به این نوع جور پیوند ادامه دادند این تجربهای فراموشنشدنی برای هر دو بود مادرخوانده جذاب خواست زیبایی خود را حفظ کند وی اعتقاد داشت که آب پسر ناتنی جذابیت او را حفظ میکند جنیفر همسایه که استاد یوگا بود کونش باریک بود پسرها شیفته وی بودند سریال آموزش شهوانی هم خیلی پرطرفدار بود سکس و شهر هم روایتی فوقالعاده دارا بود